عنوان : کتاب نمایشنامه کمدی تاجر ونیزی موضوع : نمایشنامه نویسنده: ویلیام شکسپییر ترجمه: علاالدین پازارگادی زبان : فارسی نوع مطلب : EBook نوع فایل : PDF حجم : 5.64 مگابایت تعداد صفحات : 85
توضیحات کتاب : نمایش نامه ی تاجر ونیزی داستان وامی است که یک تاجر ونیزی برای کمک به دوست خود، بسانیو، به منظور تهیه ی مقدمات عروسی او با دختری ثروتمند، به نام پورشیا، از یک یهودی، موسوم به شایلاک، می گیرد و، در مقابل سندی به او می دهد که اگر در موعود مقرر از عهده ی پرداخت وام بر نیاید، مقداری از گوشت بدن خود را به عنوان جریمه به یهودی بدهد. و چون تاجر تصادفا قادر به پرداخت دین خود نمی شود، کار به دادگاه می کشد، ولی در آنجا پورشیا، که با لباس مبدل نقش یک وکیل را ایفا می کند، تاجر را با استدلال ماهرانه ی خود از خطر حتمی نجات می دهد و شایلاک را محکوم می سازد.
توضیحات : پرویز صیّاد از بازیگران سینمای ایران قبل از انقلاب است که علاوه بر بازیگری نمایشنامهنویسی، کارگردانی، نویسندگی و تهّیهکنندگی را نیز در کارنامۀ هنری خود دارد. او در سال ۱۳۱۸ در لاهیجان به دنیا آمد و در رشتۀ اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. فعّالیت هنری خود را در سال ۱۳۳۶ با چاپ شعر و داستان کوتاه آغاز کرد و در سال ۱۳۳۷ به نمایشنامهنویسی نیز مشغول شد. او فعّالیت در سینما را از سال ۱۳۳۸ با فیلم «میمیرم برای پول» به عنوان نویسنده آغاز کرد. پرویز صیّاد در نقش صمد بسیار معروف شد و فیلمهای طنز انتقادی بسیاری در این نقش بازی کرد. برای چند فیلم شعر، تدوین، نوازندگی، مشاور فیلمنامه، طرّاح چهرهپردازی را انجام داد. چند کتاب نیز نوشت. در سال ۱۳۵۸ به آمریکا مهاجرت کرد و در آنجا فعّالیتش را در تئاتر و تلوزیون ادامه داد.
دانلود کتاب « نمایشنامه » شیطان و خدا, ژان پل سارتر
درباره کتاب : «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامه نویس، روزنامه نگار و منتقد فرانسوی است، که نخستین بار در 7 ژوئن 1951 در «تئاتر آنتوان» به روی صحنه آمد و در همان سال به صورت کتاب منتشر شد. موضوع این نمایشنامه سرگذشت دردناک مردی است که میخواهد آزادانه اول «بدی» را و سپس «خوبی» را انتخاب کند بنابراین نخست شیطان و سپس خدا را سرمشق خود قرار میدهد. اما بیهودگی این انتخاب را درمییابد؛ زیرا کاری عبث است که در انزوا و به دور از اجتماع بشری صورت میگیرد. صحنه وقایع در آلمان دوره رنسانس است که در آن زمینداران با زمینداران و روستائیان با زمینداران میجنگند. گوتس، سردار جنگ، که فرزند حرامزاده مادری از طبقه اشراف و پدری از طبقه دهقان است، نخست تصمیم گرفته است که بدی کند؛ دست به غارت میزند و میجنگد و به یارانش خیانت میکند. ولی سرانجام بدی به نظرش یکنواخت میآید و از اینکه همواره باید رذالتهای تازهای ابداع کند خسته میشود. در رویارویی با کشیشی به نام هاینریش تصمیم میگیرد که از این پس خوبی کند و مرد مقدسی شود. اما انگیزه او عشق به بشر نیست، بلکه میل رسیدن به جایگاه است. با انتخاب «خوبی» میخواهد خود را مأمور اجرای مقاصد الهی سازد و بدینگونه، از جبر زندگی بشری بگریزد. زمینهایش را به روستاییان میبخشد و این بخشش باعث میشود که سایر روستاییان در برابر اربابان خود قیام کنند و در خطر نابودی قرار گیرند، زیرا توانایی کافی برای چنین پیکاری ندارند. اما گوتس به عواقب عمل خود اهمیت نمیدهد و فقط در اندیشه عظمت نقشه خودش است. یک اجتماع نمونه به نام «شهر آفتاب» تشکیل میدهد که قانون آن عشق است، ولی عشقی با مصرف داخلی که اعتنایی به رنجهای انسانهای دیگر ندارد. میان روستائیان و زمینداران جنگ درمیگیرد، اما «شهر آفتاب» که خشونت را مردود میداند زیر بار جنگ نمیرود و میخواهد بیطرف بماند. شورشیان «شهر آفتاب» را آتش میزنند و گوتس که از پیوستن به آنها سرپیچیده است، منفور و ملعون همه میشود. تقدس او حاصلی جز مرگ و ویرانی در پیرامونش به بار نمیآورد. گوتس درمییابد که «عمل» مثبتی انجام نداده، بلکه فقط حرکاتی کرده است. آنگاه از آرمان رستگاری فردی چشم میپوشد و به درخواست ناستی، رهبر شورشیان، فرماندهی سپاه روستاییان را در جنگ با زمینداران به دست میگیرد. سارتر، با آفرینش شخصیت گوتس، مردی را نشان میدهد که «میخواهد در خوبی یا در بدی به مطلق برسد، اما جز کشتن انسانها نتیجه دیگری نمیگیرد.» گوتس به عمل واقعی دست نمییابد، زیرا با مبارزه تودههای مردم بیگانه است. فقط پس از اینکه مطلق را نفی میکند و رفتار خود را سراپا دگرگون میسازد، راه «عمل» را مییابد که دگرگونکننده واقعی جهان است. آنگاه میتواند بگوید: «مطلقی وجود ندارد. فقط انسانها هستند و دیگر هیچ.» (دلهره) مفهوم والایی که در اگزیستانسیالیسم سارتر وجود دارد در این کتاب معنا می یابد.
مرد: خانم صدای اون جارو برقی را كم كن دارم فوتبال میبینم. زن: خوبه والا! غیرتت كجا رفته؟ تو بشینی فوتبال ببینی، اونوقت من كار كنم؟ واقعا كه! مرد هم مردهای قدیم! مرد: چی؟ مرد هم مردهای قدیم؟! چطور وقتی من میگم فلان كار دیگه از سن من و تو گذشته، عصبانی میشی و میگی "من كه سنی ندارم"! حالا میگی "مرد هم مردهای قدیم" ؟!!
ما برای شما دوستان عزیز هر روزه داستان طنز را پست و ارسال می کنیم تا از آنان بخوانید و اگر هم خواستید آن را به کمک دوستانتان به نمابش بگذاریم.پس برای دیدن این داستان جدید و زیبا لطفا به ادامه مطلب بروید و داستان را بخوانید یا هم آن را به صورت نمابش در بیاورید.